ای جاااااااان ..عزییییزم میفهمم چی میگی .
بزار دلیلت رو بهش بگم
همه آدم ها شبیه هم نیستن ...همینطور همه باباها هم پس شبیه هم نیستن .
نباید تو باباتو با دیگران مقایسه کنی و بابات تو رو با دختر های دیگه !
تو باید اینو بدونی که بعضی ادم ها ؛حالا میخوان بابا باشن یا مامان یا بچه ؛محبت و ابراز علاقه زبانی رو خوب بلندن ...همونهایی که در کودکی بهشون ابراز علاقه زبانی شده !
اگر بری از مامان بزرگت بپرسی شاید دستت بیاد من چی میگم ..الانه مامان بزرگتو کار نداشته باش ..بپرس وقتی جوون بده و بابات کوچیکتر بوده قربون صدقش میرفته ...یا همش با محبت صداش میکرده !؟؟؟
پس مطمینا بابات بلد میست که با جانم و قربونت برم و نازک کردنصدا و ادا اطوار نازتو بکشه و بهت ابراز علاقه کنه ...حتما با مادرت هم همینطوره .
پس بلد نیست !و اینجور ادم ها علاقشون رو عملا نشون میدن ..با سخت کوشی با فراهم کردن رفاه خانواده و ..
8تی گاهی بالعکس بجای محبت کردن دعوا هم میکنن طرف مقابلشون رو ...یجورایی نمیدونم رفتار صحیح چیه و از نظرشون اگر من دخترمو دعوا کنم که چرا اونکارو کردی اون حرف رو زدی ؛ینی من خیلی دوسش دارم و انتظار شایسته ترین رفتارها رو ازش دارم .
حالا یک گله از خودت دارم
چرا تو بهش نزدیک تر نشدی ...وقتی دعوات میکنه تو خودتو لوس کن و برو بغلش کن ..براش ناز کن ...سرو کولش بالا برو ..
میدونم خیلی برات سخته چون 17 سال با همین شیوه خشک بزرگ شدی ..ولی اگر نتونی از این حالت در بیای فردا نمیتونی به همسرت هم محبت کافی رو بکنی و از طرفی اونو جذب خودت کنی !
پس یک روزی ؛از یک جایی تصمیم بگیر کم کم ارتباطت رو با پدرت صمیمی تر کنی ! شاید اولش با بعصی عکس العمل هاش تو ذوقت بزنه ولی تو پا پس نکش و سعی کن باز به تلاشت ادامه بدی ..
سعی کن مثل دختر بزرگش باشی کسی که تکیه گاه و سنگ صبوره باباشه ..
باباها دخترای بزرگشون رو اندازه همه دنیا دوست دارن .
پس برای سنگ صبور بودن ..برای مهربون بودن خودت تلاش کن .
بابات خیلی خوب و دوست داشتنیه فقط تویشخصیتش که از کودکی شکل گرفته کسی باعث شکل گیری ابراز علاقه زبانی نشده .
ولی تو تلاش کن بهش یاد بدی ...تو باباجون صداش کن ..تو باهاش مهربون باش ..شبها برو بغلش کن و مثل من اذیتش کن قلقلکش بده ...خیلی خوبه خیلی ...
خب حالا میرسیم یر آبجی کوچیکت ..
ببین من شما رو نمیشناسم ولی اگر الان تو و آبجیت بیاین پیش من ؛با اینکه تو از لحاظ سنی بمن نزدیک تری و میتونم باهات حرف بزنم و سرگرم شم ؛ولی مطمین باش تماااام وقتمو با آبجیت میگزرونم ..چون کوچولوعه و خیلی خیلی دوست داشتنی و جذابه برام ...همین الان تصورش برام شیرینه .
پس بابای تو هم صرفا بخاطر اینکه آبجیت کوچیکه بهش توجه میکنه ...چون دختر بچه کوچولو برای هر کسی جذابه و محبت میطلبه چه برسه برا باباش .
مطمین باش با تو هم همینطور بوده ...تو که نمیخوای بگی قبل 5 سالگیتو یادته هان ؟؟؟؟؟
پس بابات با کوچولوییه شما خوب تا میکنه ولی وقتی بزرگتر میشین دیگه رفتارش سرد تر میشه چون نمیتونه بهتر از این رفتار کنه .برا خواهرتم میتونی منتظر بمونی ببینی بزرگ میشه چی میشه .
ولی مطمین باش دختر کوچیکا خوب بلد میشن خودشونو لوس کنن و قرو قمیش بیان برا باباشون ..واسه همینه ممکنه تو فکر کنی عه ببین بابام چطور با ابجیم انقد صمیمیه ..
پس قبلی اینکه ابجیت بزرگ تر بشه و تو به این نتیجه برسی یخورده سعی کن به بابات نزدیک تر بشی ..
آغوش پدر امن ترین جای دنیاست ..امن ترین .
حرفش محکم ترین سند دنیاست ..
عزیزم نزار احساس کمبود کنی و به آغوش نامردترین ها پناه ببری برای پر کردن خلاعت از جنس مخالف .
امن ترین جنس مخالف تو باید آغوش پدرت باشه ..با هیچ چیزی عوضش نکن و حالا حالا ها تو نقطه امن دنیا زندگی کن تا وفتی به اهداف بلندت برسی .
موفق باشی